◕ جهـــــــــــان نمــا ◕
قالب وبلاگ

 دنیا کی خوش می‌شود. گفت: آنگاه که پادشاهانش فلسفه بخوانند و یا فیلسوفانش پادشاه شوند.

فیلسوف یونانی که پابرهنه و ملبس به ردایی - که از زندگی دنیایی تنها داراییش بود - زندگی ساده‌ای را می‌جست و چنان بی قید و نسبت به تعلقات دنیوی بی تفاوت بود که آزادانه، در بشکه‌ای می‌زیست. او که مادیات برایش بی ارزش بود؛ تنها برای معاش خود در قبال پند و اندرز حکمت آمیزی که به مردم می‌داد به قرص نانی بسنده می‌کرد. از این رو او را فیلسوف گدا نیز می‌گویند. دیوژن دارای طنزی گزنده و بی‌اعتنا به مقام‌های دنیوی و افتخارات زمانه بود چنانچه زمانی که اسکندر مقدونی که به دیدار دیوژن رفته بود؛ از او پرسید که آیا نیاز به چیزی داری؟ دیوژن در پاسخ گفت: «بلی، خواهش می‌کنم از جلوی آفتاب من کنار برو. اسکندر به همراهانش که از خشم می خواستند دیوژن را مورد آزار قرار دهند، گفت : اگر اسکندر نبودم دوست داشتم دیوژن باشم.»
گویند او در شهر می‌گشته و طلب انسان می‌کرده‌است. مولوی هم در بیت مشهور خویش وصف حال او را کرده‌است (منظور از شیخ در بیت زیر دیوژن است) :

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست


موضوعات مرتبط: شعر و ادبیاتفلسفه
[ جمعه 19 آبان 1391 ] [ 9:41 ] [ کیان ] [ ]

 

"انسان آزاد متولد می شود و همه جا در غل و زنجیر است. "
" قویترین فرد هم به اندازه کافی قوی نیست تا برای همیشه ارباب باشد ، مگر آنکه قدرتش را به حق تبدیل کند و فرمانبرداری {دیگران} را به وظایف {شهروندی} ."
" اگر سخت گیرانه نگاه کنیم دموکراسی واقعی هیچگاه وجود نداشته است و هیچگاه هم به وجود نخواهد آمد. این برخلاف نظم و قاعده طبیعی است که اکثریت { گروه } حکومت کنند و اقلیت حکومت شوند."

 

"قوانین خوب ، قوانین بهتری را در پی خواهند داشت و قوانین بد ، قوانین بدتری را به بار خواهند آورد."
ژان ژاک روسو - کتاب قرارداد اجتماعی
Man is born free; and everywhere he is in chains.

The strongest is never strong enough always to be master, unless he transforms strength into right, and obedience into duty

In the strict sense of the term, a true democracy has never existed, and never will exist. It is against natural order that the great number should govern and that the few should be governed

Good laws lead to the making of better ones; bad ones bring about worse

Jean-Jacques Rousseau

The Social Contract, Or Principles of Political Right

 

 

 


موضوعات مرتبط: علمیفلسفه
[ جمعه 12 آبان 1391 ] [ 22:49 ] [ کیان ] [ ]

هر چیز و هر کس فقط تا جایی برایم افتخار آفرین و ارزشمند است که نقشی در رفاهم ایفا کند.
هر که از وطنش دور شد , وطن پرستی اش گل کرد. هر که دوری مادر دید , عزت مادر به چشمش آمد . آنکه بیمار شد , ارزش سلامتی در چشمانش چند برابر شد. آنکه خانه فروخت , غم ترک بهشت کمرش را شکست.
اینها همه خودفریبی است. نه آن وطن وطن بود و نه آن مادر , قدیسه. نه آن سلامتی گوهر بود و نه آن آلونک , بهشت.
ما فقط در حال دست و پا زدنیم تا توجیهی برای تحمل این احساس بسازیم که " زندگی آنقدرها هم مالی نیست , فقط نیرویی از درون ما را به پیمودنش هل می دهد; نیرویی که توان مقابله با آن نیست".

 


موضوعات مرتبط: روانشناسیفلسفه
[ سه شنبه 9 آبان 1391 ] [ 9:56 ] [ کیان ] [ ]

برای بیننده، انسان موجودی است فروزنده. فروزندگی ما متشکل از آن بخش از فیوضات عقاب است که در پیله ی تخم مرغی شکل ما محصور شده است. آن بخش ویژه، آن فیوضات محصور، همان است که ما انسان ها را می سازد. مشاهده و دریافت یعنی همسو کردن و تطبیق فیوضات محصور در پیله با فیوضات بیرونی.

For a seer, men are luminous beings. Our luminosity is made up of that portion of the Eagle's emanations which is encased in our egglike cocoon. That particular portion, that handful of emanations that is encased, is what makes us men. To perceive is to match the emanations contained inside our cocoon with those that are outside


موضوعات مرتبط: فلسفه
[ دو شنبه 8 آبان 1391 ] [ 10:9 ] [ کیان ] [ ]

زمین خود موجود زنده ای است

بینندگان کهن « دیدند » که زمین پیله ای دارد. دیدند که زمین توسط یک گوی احاطه شده، توسط پیله ی درخشانی که فیوضات عقاب را محبوس کرده است. زمین موجود حساس و زنده ی غول پیکری است و تابع همان نیروهایی است که ما هستیم

The earth itself is a living being

The old seers saw that the earth has a cocoon. They saw that there is a ball encasing the earth, a luminous cocoon that entraps the Eagle's emanations. The earth is a gigantic sentient being subjected to the same forces we are


موضوعات مرتبط: فلسفه
[ جمعه 5 آبان 1391 ] [ 10:57 ] [ کیان ] [ ]

جمله ای است که می گوید زندگی صحنه نمایش است و ما بازیگران آن هستیم. از جنبه های زیبایی شناسی این جمله که بگذریم ، از نظر مفهوم هم صادق است. شما واقعا در زندگی تان نقش بازی می کنید. نقش یک عاشق دلخسته ، نقش یک مادر فداکار ، شوهر مهربان ، پدر اخمو ، دلبر بی وفا ، رفیق با مرام، پوچ گرای بریده از دنیا ، سنگ صبور ، جوان سر به راه و ...
هرگونه انحراف از کاراکتری که در حال بازی اش هستید ، هارمونی صحنه را به هم خواهد زد. سخت خواهد بود بازگشت به حالت قبل. ناچار تا انتهای نمایش مجبور به حفظ این هارمونی خواهید بود.
آیا راه فراری از این بازیگری وجود دارد ؟ متاسفانه باید بگویم نه ، چون حتی اگر بند ها را بگسلید ، فقط نقش جدیدی را بر عهده گرفته اید : یک یاغی ! نقشی که آنهم قدمتی به اندازه دیگر نقش ها دارد.
باز هم جامعه از شما خواهد خواست که نقش یک یاغی را هم خوب ایفا کنید ! مبادا به عنوان یک یاغی ضد اجتماعی ، به پیر زنی در حمل بارهایش تا منزل کمک کنید ، حتی اگر دلتان خواست. هارمونی صحنه نمایش باید حفظ شود . خودتان هم از ترس فشار روانی جامعه ، به کاراکتر تعریف شده تان خواهید چسبید. نور ، صدا ، دوربین ، اکشن . ( خیلی منتظر نمانید ، خبری از "کات" نیست )


موضوعات مرتبط: جالب و آموزندهفلسفه
[ سه شنبه 2 آبان 1391 ] [ 20:22 ] [ کیان ] [ ]

بینندگان جدید ضمن تمرین « دیدن » دریافتند که ناشناخته و شناخته واقعا وضع یکسانی دارند، زیرا هردو در دسترس ادراک بشر هستند. در حقیقت بینندگان می توانند در وقت موعود شناخته را ترک کنند و به ناشناخته گام نهند.
هر چیزی که در فراسوی ظرفیت و تواناییِ ادراک بشر است، ناشناختنی است. و تشخیص ناشناختنی از شناختنی کاری بس مشکل است. اشتباه گرفتن این دو بینندگان را به هنگام رویارویی با ناشناختنی در وضع دشواری قرار می دهد.
اکثر چیزهایی که آن بیرون در ناشناختنی است فراسوی فهم ماست.

By steadily practicing seeing, the new seers found that the unknown and the known are really on the same footing, because both are within the reach of human perception. Seers, in fact, can leave the known at a given moment and enter into the unknown.
Whatever is beyond our capacity to perceive is the unknowable. And the distinction between it and the knowable is crucial. Confusing the two would put seers in a most precarious position whenever they are confronted with the unknowable.
Most of what's out there is beyond our comprehension
 

 


 


موضوعات مرتبط: علمیفلسفه
[ سه شنبه 2 آبان 1391 ] [ 10:24 ] [ کیان ] [ ]

"از نظر کسی که بتواند از یک دیدگاه یکپارچه، مفهوم جهان را درک کند، کل آفرینش به صورت یک حقیقت و ضرورت منحصر به فرد به نظر می رسد."




موضوعات مرتبط: علمیسخنانی از بزرگان جهانزبان های خارجیفلسفه
[ دو شنبه 1 آبان 1391 ] [ 20:4 ] [ کیان ] [ ]

اشتباه يك آدم معمولي در برخورد با خرده ستمگر در اين است كه بدون داشتن استراتژي با او روبرو مي شود. نقطه ضعف وحشتناك انسانهاي معمولي در اين است كه خود را زياده از حد جدي مي گيرند، اعمال و احساسات خود را همچون اعمال و احساسات خرده ستمگر مهم مي پندارند. بر عكس، سالكان مبارز نه تنها استراتژي خوب انديشيده اي دارند،‌ بلكه فاقد خود بزرگ بيني اند. آنچه كه مانع خود بزرگ بيني آنها مي شود،‌ اين است كه آنها فهمیده اند که واقعيت تنها تعبيري است ساخته ما.

The mistake average men make in confronting petty tyrants is not to have a strategy to fall back on; the fatal flaw is that average men take themselves too seriously; their actions and feelings, as well as those of the petty tyrants, are all important. Warriors, on the other hand, not only have a well-thought-out strategy, but are free from self-importance. What restrains their self-importance is that they have understood that reality is an interpretation we make


موضوعات مرتبط: علمیروانشناسیفلسفه
[ یک شنبه 30 مهر 1391 ] [ 15:47 ] [ کیان ] [ ]

     چیزی که شاهدش هستی، حاصل عمری مبارزه است. کسی که می بینی، ساحری است که عاقبت آموخته است تا طرح های روح را دنبال کند. فقط همین و بس.
به راه های مختلفی برایت مراحلی را شرح داده ام که سالک مبارز باید در طریق معرفت بگذراند. سالک مبارز، براساس پیوند خود با قصد، چهار مرحله را پشت سر می گذارد.
نخستین مرحله زمانی است که او پیوندی زنگ زده و غیرقابل اعتمادی با قصد دارد؛ دومین مرحله زمانی است که موفق می شود آن را تمیز و پاک کند؛ سومین مرحله زمانی است که آموخته تا آن را دستکاری کند؛ و چهارمین مرحله زمانی است که آموخته است که طرح های تجرید را بپذیرد.

What you're witnessing is the result of a lifelong struggle .What you see is a sorcerer who has finally learned to follow the designs of the spirit, but that's all.
I have described to you, in many ways, the different stages a warrior passes through along the path of knowledge. In terms of his connection with intent, a warrior goes through four stages.
The first is when he has a rusty, untrustworthy link with intent. The second is when he succeeds in cleaning it. The third is when he learns to manipulate it. And the fourth is when he learns to accept the designs of the abstract

 


موضوعات مرتبط: علمیروانشناسیفلسفه
[ شنبه 29 مهر 1391 ] [ 8:44 ] [ کیان ] [ ]

      فیلسوف یونانی در ۳۴۱ پیش از میلاد در ساموس واقع در دریای اژه زاده شد. پدر و مادرش از خانواده‌های فقیر و بینوای این شهر بودند. ولی اپیکور با اینهمه در زادگاه خود به تحصیل مشغول گشت.

در ۱۲ سالگی شیفته فلسفه شد و در شهر تئوس نزد نوزیفانوس شاگردی کرد و با حکمت دموکریت آشنا شد. در ۱۹ سالگی به آتن رفت و در آکادمی افلاطون به مدت یک سال به فراگرفتن فلسفه اشتغال داشت پس از آن در شهرهای کولوفن و موتیلنه و لامپساکوس به تدریس پرداخت. تا آن که خود مکتبی را پایه‌ریزی کرد به نام "اپیکوریسم" یا طرفداران زیبایی و لذت.

او را از اولین فیلسوفان مادّی شمرده‌اند. بعد از چندی باغی را در حومه آتن مرکز نشر عقاید خود قرار داده و برای همیشه همانجا ماند و کم کم طرفداران زیاد پیدا نموده و خود شهرت فوق‌العاده‌ای کسب کرد و بعد از مرگش نیز مکتب فلسفی او مورد توجه عده زیادی قرار گرفت.
...

اپیکور رساله‌ها و طومارهای زیادی برشته تحریر درآورده که به جز چند نامه از آنها اثری باقی نمانده است.

اپیکور با سیاست چندان میانه‌ای نداشت و نمی‌توان او را مانند ارسطو یک فیلسوف قانون گذار خواند اپیکور به سال ۲۷۱ پیش از میلاد قبل از میلاد در ۷۱ سالگی بدرود حیات گفت.

 


موضوعات مرتبط: علمیفلسفه
[ جمعه 28 مهر 1391 ] [ 20:32 ] [ کیان ] [ ]

یکی از بزرگترین موانع بشر در درک حقیقت , تفسیر مشاهدات و شواهد از منظر انسانی و با استفاده از صفات انسانی است. بدین گونه است که مثلا در هر پدیده ای به دنبال هدف می گردد , حال آنکه هدف , مفهومی انتزاعی و مختص اعمال انسانی است. چگونه می توان پدیده هایی که عامل انسانی در آن دخیل نبوده است را هدفمند فرض کنیم? چاره ای نداریم جز آنکه شبحی انسانی را دخیل در ( یا عامل ) آن پدیده کنیم تا از بن بست تفسیر آن از منظر انسانی مان خارج شویم. این می شود که دست به دامان تخیلات شده و بعد از آن بیشترین انرژی مان را صرف دفاع از این تخیلاتمان می کنیم.
اما آیا این تنها روش پیش رو است ? نمی توان از شر این نگرش انسانی خلاص شد ?


موضوعات مرتبط: فلسفه
[ جمعه 28 مهر 1391 ] [ 10:26 ] [ کیان ] [ ]

فصاحت، در بالاترین حد خود، کمتر جایی برای منطق و تأمل باقی می گذارد، اما خودش را به طور کامل متوجه تمایلات و خواسته ها میکند، شنونده های مشتاق را افسون میکند و بر فهم آنها چیره می شود.
"دیوید هیوم"

Eloquence, at its highest pitch, leaves little room for reason or reflection, but addresses itself entirely to the desires and affections, captivating the willing hearers, and subduing their understanding
"
David Hume"


موضوعات مرتبط: علمیفلسفه
[ پنج شنبه 27 مهر 1391 ] [ 16:44 ] [ کیان ] [ ]
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم وزجان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران اول به دام آرم ترا و آنگه گرفتارت شوم
نويسندگان

دریافت كد ساعت