◕ جهـــــــــــان نمــا ◕
قالب وبلاگ
[ جمعه 28 مهر 1391 ] [ 20:54 ] [ کیان ] [ ]


خلبان یک هواپیمای مسافربری از لحظه تیک آف تا لحظه ای که همه مسافران از هواپیمایش پیاده شوند مسئولیت حفظ جان مسافران را بر عهده دارد. پس منطقی است که اگر هواپیما در یک شرایط اضطراری قرار بگیرد که هواپیما نیازمند به کارگیری تمام مهارت ها و تجارب خلبان خود باشد، صندلی اجکت مسلما خلبان را از تکاپو برای نجات جان مسافران باز خواهد داشت. او بر این باور می ماند که اگر نتوانستم هواپیما را به شرایط عادی برگردانم "اجکت" خواهم کرد و بنابراین همه تلاش خود را برای نجات هواپیما نخواهد کرد. و چه بسا ممکن است بدون اینکه تلاشی انجام دهد خود "اجکت" کرده ومسافران را با یک غول فلزی در آسمان تنها بگذارد.

بنابراین صندلی اجکت و چتری برای خلبان تعبیه نمیشود تا ارزش جان او و همه مسافران به یک اندازه باشد. یا همه نجات میابند و یا همه به اتفاق خلبان سقوطی مرگبار را تجربه میکنند.
...

پس اگر درون هواپیمایی نشسته اید و فکر می کنید هواپیما شرایط استانداردی ندارد به این فکر کنید که خلبان هم درون همان هواپیما نشسته و او هم مثل شما چتر نجات ندارد. از پرواز لذت ببرید و هیجان و پویایی را با ترس عوض نکنید.

 


موضوعات مرتبط: علمیجالب انگیزجالب و آموزنده
[ جمعه 28 مهر 1391 ] [ 20:20 ] [ کیان ] [ ]



نماد عشق يك قلب است. اما نماد عاشقي قلبي هست كه تير وسطش خورده. كمتر كسي شايد راز اين قلب تير خورده را بداند.

      در باور یونانیان باستان هر پدیده ای یک خدایی داشت. همه خدایان هم یک خدا یا پادشاه بزرگ داشتند که اسمش زئوس بود. یک شب به مناسبتی زئوس همه خدایان را به جشنی در معبد کوه المپ دعوت کرده بود.دیوانگی و جنون هم خدایی داشت بنام مانیا. مانیا چون خودش خدای دیوانگی بود طبیعتا عقل درست و حسابی هم نداشت و بیش از حد شراب خورده بود. دیوانه باشی، مست هم شده باشی. چه شود!خدایان از هر دری سخنی می گفتند تا اینکه نوبت به آفریدیته رسید که خدای عشق بود. حرف های خدای عشق به مذاق خدای جنون خوش نیامد و این دیوانه عالم ناگهان تیری را در کمانش گذاشت و از آنسوی مجلس به سمت خدای عشق پرتاب کرد. تیر خدای جنون به چشم خدای عشق خورد و عشق را کور کرد.هیاهویی در مجلس در گرفت و خدایان خواستار مجازات خدای جنون شدند. زئوس خدای خدایان مدتی اندیشه کرد و بعد به عنوان مجازات این عمل، دستور داد که چون خدای دیوانگی چشم خدای عشق را کور کرده است، پس خودش هم باید تا ابد عصا کش خدای عشق شود. از آن زمان به بعد عشق هر کجا می خواهد برود جنون دستش را می گیرد و راهنمایی اش می کند.به همین دلیل است که می گویند عشق کور است و عاشق دیوانه و مجنون می شود. پس تیر و قلب و نقش این دل تیر خورده ای که می بینید ریشه در اسطوره های یونان باستان دارد.بعدها رومیان باستان آیین و اسطوره های یونانیان را پذیرفتند و تنها نام خدایانشان را عوض کردند. در افسانه های روم باستان زئوس را ژوپیتر، خدای جنون را ارا و خدای عشق را ونوس می نامیدند.در نتیجه به باور آنها ارای دیوانه چشم ونوس زیبا را کور کرد.عشق واقعا جنون است اما اگر دو طرفه و واقعی باشد لذتی دارد که مپرس. ولی عشق یکطرفه انسان را پریشان و خوار و حقیر می کند.


موضوعات مرتبط: جالب انگیزداستان جالب و آموزنده
[ جمعه 28 مهر 1391 ] [ 17:2 ] [ کیان ] [ ]


تعداد کمی از مردم می خواهند که حقیقت را بدانند. درک ما از جهان بر اساس تعصبات ماست. حافظه مان به ما خیانت می کند. انگیزه های حقیقی ما، پنهان هستند. ما خودمان را به چیزهایی متقاعد می کنیم که حقیقی نیستند. ما از پشت فیلترهایی جهان را نگاه می کنیم که آن را برای ما قابل تحمل تر کند. به خود دروغ می گوئیم تا خود را راضی نگاه داریم

در روابط اجتماعی چنین عقیده ای هست که با فریب دیگران (زرنگی) می توان پله های ترقی را طی کرد. از این منظر، فریب دادن می تواند توجیه پیدا کند اما در ارتباط با خود، چه توجیهی می توان برای خودفریبی داشت؟ روان شناسان می گویند کسی که نتواند حقیقت را از خود پنهان کند، قادر نخواهد بود که آن را از دیگران هم پنهان کند. بنابراین به قول سورن کی یرکگارد: تنها یک فریب به معنی واقعی کلمه وجود دارد: خود فریبی
خودفریبی یکی از بزرگترین موانع برای آزاد اندیشی است

 


موضوعات مرتبط: علمیروانشناسیجالب و آموزنده
[ جمعه 28 مهر 1391 ] [ 10:14 ] [ کیان ] [ ]

به فرمان اشو زرتشت ساخته شد.زرتشت به یستاف شاه فرمان داد تا آتش مقدس جمشید شاه را که مورد احترام وی بوده است بیاورند.
یستاف شاه این آتش را در خوارزم پیدا کرد و به دارابجرد فارس آورد و اطرف آن را شهر زیبایی ساخت.این آتشکده د
ر سال 332 هجری قمری به نام آتشکده آذر جوی نامیده می‌شده است.شهر قدیم دارابگرد دردوران هخامنشیان منطقه‌ای آباد و پررونق بوده‌است. ظاهراً این منطقه درآغاز تحت
حکومت آریامنه قرار داشته‌است.دردوران سلوکیان و اشکانیان ولایت دارابگرد دارای حکومت نیمه مستقلی بوده که پادشاهان آن از حاکم پارس اطاعت می‌کرده‌اند.
آتشکده آذرجو یکی از آتشکدهای شهر داراب و در ۱۰ کیلومتری غرب شهر دارابگرد است. آتشکدهٔ آذرجو به شیوهٔ چهارتاقی با گنبدی گرد است که سقف اصلی آن ویران شده‌است. «مقدسی» یکی از رخدادنگاران، آذرجو را شهری از آتش معنا کرده است. در برابر این آتشکده، کوه بلندی به نام «حفر سیاه» و چشمه‌ای طبیعی و بزرگ به نام «اغلان‌قز» قرار دارد.


 


موضوعات مرتبط: گردشگری توریسمعکسجالب و آموزنده
[ پنج شنبه 27 مهر 1391 ] [ 16:32 ] [ کیان ] [ ]



این الگوها از سوی دكتر ساتوشی كانازاوا در دانشكده علوم اقتصادی و سیاسی لندن كشف شده و در مجله «سوشیال سایكولوژی كوآرترلی» به چاپ رسیده است.وی در این تحقیق دو پژوهش بزرگ انجام شده

در آمریكا را كه به بررسی ایده‌های اجتماعی و ضریب هوشی هزاران نوجوان و بزرگسال پرداخته بودند، مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.
...


یك تحلیل جدید از جریان‌های اجتماعی نشان می‌دهد كه مردان با هوش به دلیل رشد تكاملی، كمتر به همسران خود خیانت می‌كنند.
محققان در یك دانشگاه انگلیسی با انجام تحقیق جدیدی دریافته‌اند، مردانی كه ضریب هوشی بالاتری دارند، به تك همسری و وفاداری طبیعی ارزش و بهای بیشتر می‌دهند، اما به نظر می‌رسد كه این ارتباط بین ضریب هوشی و وفاداری جسمی‌در زنان دیده نمی‌شود.

دكتر كانازاوا ادعا می‌كند كه ارتباط ضریب هوشی و گرایش به تك همسری در مردان ریشه در رشد تكاملی آنها دارد

 


موضوعات مرتبط: علمیروانشناسیجالب و آموزنده
[ چهار شنبه 26 مهر 1391 ] [ 19:54 ] [ کیان ] [ ]

Finally all will be die one day and when 100years pass nobody will ask ,who were they and how they died
so is better live in your way and die the way you like

kenzaburo oe

بلاخره همه یک روزی می میرند و صد سال که بگذرد ، دیگر هیچ کس درباره ی این که دیگران که بودند و چطور مردند سوال نمی کند. پس بهتر است همان طور که دلت می خواهد زندگی کنی و همانطور که دوست داری بمیری.

(کنزابورو اوئه ژاپنی (برنده نوبل ادبیات

 


موضوعات مرتبط: علمیروانشناسیعکسجالب و آموزنده
[ چهار شنبه 26 مهر 1391 ] [ 19:46 ] [ کیان ] [ ]


خوش شانسـی؟ بد شانسـی ؟ کسی چــه میداند؟

    
پیرمردی اسبی داشت و با آن اسب زمینش را شخم میزد . روزی آن اسب از دست پیرمرد فرار کرد و در صحرا گم شد . همسایگان برای ابراز همدردی با پیرمرد ، به نزد او آمدند و گفتند : عجب بد شانسی ای آوردی . پیرمرد جواب داد : " بد شانسی ؟ خوش شانسی ؟ کسی چه میداند ؟" چندی بعد اسب پیرمرد به همراه چند اسب وحشی دیگر به خانه ی پیرمرد بازگشت . اینبار همسایگان با خوشحالی به او ...گفتند : " عجب خوش شانسی آوردی !" اما پیرمرد جواب داد : " خوش شانسی ؟ بد شانسی ؟ کسی چه میداند ؟ "
بعد از مدتی پسر جوان پیرمرد در حالی که سعی میکرد یکی از آن اسبهای وحشی را رام کند از روی اسب به زمین خورد و پایش شکست . باز همسایگان گفتند : " عجب بد شانسی آوردی ؟ " و اینبار هم پیرمرد جواب داد : " بد شانسی ؟ خوش شانسی ؟ کسی چه میداند ؟ " در همان هنگام ، ماموران حکومتی به روستا آمدند . آنها برای ارتش به سربازهای جوان احتیاج داشتند . از این رو هرچه جوان در روستا بود را برای سربازی با خود بردند ، اما وقتی دیدند که پسر پیرمرد پایش شکسته است و نمیتواند راه برود ، از بردن او منصرف شدند .

"خوش شانسی ؟ بد شانسی ؟ کسی چـــه میداند ؟"

هر حادثه ای که در زندگی ما روی میدهد ، دو روی دارد . یک روی خوب و یک روی بد . هیچ اتفاقی خوب مطلق و یا بد مطلق نیست . بهتر است همیشه این دو را در کنار هم ببینیم .


موضوعات مرتبط: جالب و آموزنده
[ پنج شنبه 20 مهر 1391 ] [ 18:9 ] [ کیان ] [ ]
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم وزجان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران اول به دام آرم ترا و آنگه گرفتارت شوم
نويسندگان

دریافت كد ساعت